جدول جو
جدول جو

معنی سردار بهرام - جستجوی لغت در جدول جو

سردار بهرام
(بَ)
نام سردار معروف خسروپرویز است. (ولف) :
نه جای درنگ و نه راه گریز
پس اندر همی رفت بهرام تیز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2783) ، سزاوار کار، مخصوص ریاست کارهای عامه، با هوش و خیال از روی عقل و احتیاط. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، عاقل و نیک رای. (آنندراج) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
نام پادشاه ایران پسر هرمز شاپور بود. (ولف). پسر هرمز پسر شاپور پسر اردشیر بابکان یکی از پادشاهان ساسانی ملقب به بردبار. (مفاتیح یادداشت بخط مؤلف) :
کنون کار دیهیم بهرام ساز
که در پادشاهی نماند او دراز
چو بهرام بنشست برتخت زر
دل و مغز جوشان ز درد پدر.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 3015)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ)
نام محلی کنار راه کازرون به بهبهان میان شایجود و نوبندگاه در 52655 گزی کازرون. و نام چشمه ای است در میان صحرای شاپور کازرون و صحرای نورآباد به شولستان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا